سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر فریب خورده را سرزنش نتوان کرد . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط کمیل در 87/2/26:: 1:18 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سرمقاله شماره اول راه  -  وحید جلیلیوحید جلیلی

 ستادهای چاق، صف‌های خسته و پادشاهان لخت

 

یکی از بچه‌های جنگ تعریف می‌کرد: «بعد از عملیات والفجر8 بعثی‌ها از 22بهمن تا نیمه فروردین پاتک می‌کردند که فاو را پس بگیرند. حجم و شدت پاتک‌ها بچه‌ها را خسته کرده بود و کم کم زمزمه‌هایی در گرفته بود که چرا مرخصی نمی‌دهید. چرا نیروی تازه نفس نمی‌آورید و... یک روز دیدیم ماشین‌های تبلیغات آمدند خط. بلندگوها‌یشان را راه انداختند و سرود پخش کردند و توی هرکدام از سنگرها بسته ای انداختند. بسته را باز کردم دیدم جزوه‌ای است. نوشته بود: "آه نفسم به من می‌گوید برو مرخصی ولی ای نفس! من..."  ادامه ندادم. با فحشی زیر لب جزوه را پرت کردم آن طرف خاکریز. گذشت تا بالاخره ترخیص شدیم. آمدیم اهواز که برگردیم تهران. در اهواز یکی از بچه های دانشگاه را دیدم. گفت راستی فلانی و فلانی و فلانی آمده‌اند جبهه. تعجب کردم! گروه خونشان به این جور حرف‌ها نمی‌خورد. آدرس گرفتم. رفتم پیششان. در یکی از خانه مصادره‌ای های بالای شهر اهواز زیارتشان کردم. با عرقگیر زیر باد کولر گازی دراز کشیده بودند و داشتند برای "خط" جزوه می‌نوشتند: "آه نفسم به من می‌گوید برو مرخصی!"

1. نظام جمهوری اسلامی تا دلتان بخواهد چشم اندازنویس و سیاست گذار و ممیز و ناظر و بازرس دارد.وارد هرکدام از دستگاه های عریض و طویل فرهنگی جمهوری اسلامی که بشوید با آدم های یقه سفیدی طرفید که سرگرم راهبرد نویسی و سیاستگذاری هستند و هر منتقدی را هم به ورود در این سرگرمی دعوت می کنند.

نیروهای ستادی با اشتیاق از هر ایده ای که بشود برایش فراخوان ها و همایش های آنچنانی برگزار و ویژه نامه ها و دبیرخانه های آنچنانی تر ایجاد کرد، استقبال می کنند، خواه آن ایده «جامعه مهدوی» باشد یا «مهندسی فرهنگی» یا «چشم انداز بیست ساله» یا «دولت اسلامی» یا «جامعه مدنی» یا «گفتگوی تمدنها» یا...


 
2. مدیران اجرایی و ستادی در رسانه ها سرگرم طرح بحث های جدید و عمیق و گسترده نظری هستند. طرف سالهاست مدیر یک دستگاه هنری یا رسانه ای است و می بینی با چه شدت و حدتی از عدم تبیین نسبت رسانه با سنت یا فقدان تعریف هنر دینی یا... سخن می گوید و اینکه باید در زمینه این مباحث کار بشود! جالب است که برای صمیمی تر شدن بحث و شکستن گارد مخاطب افعال اول شخص هم بکار می برند :« متأسفانه ما هنوز تبیین نکرده ایم، تعاریف را، مرزها را مشخص نکرده ایم... پس می بینید که باید ابتدا تکلیفمان را با این مفاهیم مشخص کنیم تا...»

و البته صیغه اول شخص جمع بر همه تطبیق می کند جز بر خود گوینده! شخص اول هر کدام از این دستگاهها اولین ویژگی اش آن است که هیچکدام از معایب آن مجموعه به او ربطی ندارد و فقط با یک سری مفاهیم انتزاعی که هنوز تکلیفمان را بقول آقای رییس با آنها مشخص نکرده ایم، ربط دارد.

در ادارات طرح و برنامه و پژوهشکده ها و سمینارهای تحت مدیریت این حضرات هم سالهاست که مطالعاتی در دست اقدام و کار کارشناسی دقیقی در حوزه های مختلف در حال اجراست. کار کارشناسی و تئوریک در نگاه حضرات معنایی معکوس دارد و به جای آنکه به دنبال ساده کردن و به جواب رساندن پیچیده ها باشد، در پی پیچیده کردن بداهت هاست تا هر یقینی را به تردید و هر عزمی را به حزم تبدیل کند. به حداکثر رساندن "مطالعات" از آن دست تنها غایتش این است: به صفر رساندن « مطالبات ».

3. فساد نهادینه شده در ستادهای چاق عملیاتها را به شکست نزدیک و نزدیک تر می کند. جماعت «یقولون ما لا یفعلون» که در ستادها پناه گرفته اند و وظیفه ای جز بیلان کار بافتن و ویترین ساختن و توجیه سردرگمی و بی آرمانی برای خود نمی شناسند حتی بیش از دشمنانی که روبروی «صف» به خط شده اند، نیروهای عملیاتی را می آزارند.

ستادها آماس کرده اند و صف ها روز به روز لاغرتر می شوند.

هر چه عملیاتی ها افسرده تر و منزوی تر می شوند، لپ ستادی ها بیشتر گل می اندازد و جلسات و محافل پر زرق و برقشان رونق بیشتری می گیرد و گنده گویی هایشان بیشتر می شود.

جالب اینجاست که یک دهم دغدغه ای که برای پاسخ به شبهات و تربیت نیروی فکری! و کارشناس! پروری در ستاد ها موج می زند، انگیزه ای برای پر کردن خط و حمایت از عملیاتی ها وجود ندارد. ملالی هم نیست. تا دلتان بخواهد تکنوکرات ها و فرصت طلب ها هستند و می توانند همزمان که ستادی ها به خاله بازیهای تئوریک و استراتژیکشان مشغولند و از آن لذت می برند، با استفاده از امکانات نظام مقدس جمهوری اسلامی صف ها را تسخیر و بیلان کار آقایان را تزیین و فساد سفیدشان را پنهان کنند. وقتی که بیلان کار با مانور هم پر می شود، دیگر چه نیازی به عملیات؟ چه نیازی به خط شکن ها؟

ادامه

---------------------------------------

آقا یکی به این پارسی بلاگی ها بگه چرا سیستم وبلاگشون اجازه نمیده بیشتر از 30000 حرف رو پست کنیم. لااقل این حدش رو بیشتر کنن تا مثله این پست مجبور نشیم بقیه مطلب رو لینک بزاریم!


کلمات کلیدی : عدالتخواهی

درباره
صفحات دیگر
تبلیغات در سایت